عموم رفته بود مکه .
بعد از اونجا زنگ زد به مامان بزرگم گفت:من الان روبروی کعبه وایسادم،اگه میخوای از پشت تلفن سلام بده!
خلاصه مامان بزرگم اشک تو چشاش جمع شد،با گوشۀ روسریش چشماشو پاک کرد و یه دستشو برد بالا و با کلی حس
گفت:السلام علیک یا ابا عبدالله حسین!!
من :
عموم :
مامان بزرگم: